هانا و هیلدا

تولد یکسالگی هانا

دختر شیرین زبون مامان فرشته کوچولوی من یک سال شد که تو اومدی تو زندگیمون هنوز باورم نمیشه که خدا یکی از فرشته هاشو به من داده توی دنیا هیچ کس رو اندازه تو دوست ندارم به قدری عاشقتم حتی بهت فکرم هم میکنم آروم میشم و خنده رو لبام میاد وقتی میگی مامان قند تو دلم آب میشه وقتی میخابی دلم برات تنگ میشه دوست دارم دوباره بیدارت کنم همیشه وقتی میخای بخندی چشمات از تو جلوتر میخنده الهی که قربون شیطونیات بشم..صبحا به ذوق دوباره دیدن توعه که چشامو باز میکنم.چند روز پیش تولدت بود یه جشن کوچک برات گرفتیم خیلی خوش گذشت کلی رقصیدیم اتقدر خوشحال بودی که نگو کلی دست دستی کردی و رقصیدی  اینم از کیک خوشگل و خوش مزه ات که بابا سرش چقد حرص خو...
14 خرداد 1399
1